سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار 1386 - شروعی دوباره
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | RSS | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :52905
بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
اوقات شرعی
» درباره ما
بهار 1386 - شروعی دوباره
راهیان نور
ای شقایق های آتش گرفته! دل خونین ما شقایقیست که داغ شهادت شما را با خود دارد. آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟ (شهید آوینی)
» لوگوی وبلاگ
بهار 1386 - شروعی دوباره
» لوگوی دوستان
» مطالب بایگانی شده
» جستجو در وبلاگ

» آوای آشنا
» عطش

 

یک پسر بچه دیدم. افتاده بود گوشه ی سنگر.

نشستم کنارش. به ش گفتم:

_ وایسا. الآن میرم برات آب میارم.

دستم را گرفت. گفت:

_ نه حاجی، آب می خوام چیکار؟ فقط برو از اینجا.

اصرار کردم که

_ نه، حتما باید برات آب بیارم.

باز گفت:

_ آب نمی خوام. برو ...

نیگا کن. الآن که آقا میاد، اگه تشنه م نباشه چه جوری توی صورتش نگاه کنم؟..




راهیان نور:: 86/2/5:: 11:23 صبح | نظرات دیگران ()